خدنگ

«دعاى‏عهد»  دعا باعث زنده نگه داشتن یاد امام غایب در دل منتظران مى‏گردد. یاد امام زمان(عج) توجه به ارزش هاى‏ دین و اصول اخلاقى را در دل‏ها زنده مى‏کند و غفلت از یاد امام، یکى‏از دلایل عمده پژمردگى‏و سستى‏ارزش هاى الهى‏وانسانى‏در جوامع اسلامیه.

دلت گر که یک لحظه غافل نشیند/  خدنگ بلا بر دل نشیند

در سوگ زهرا (س) ... و علی تنها ماند

در سوگ زهرا (س) ... و علی تنها ماند

هنوز خیلی زود بود، اما او احساس می کرد خیلی دیر شده است... به او گفته بود از خاندان من اولین کسی هستی که به من می پیوندی و خیلی زود... و او با این «مژده» که جز او، برای همه پیام سوگ و ماتم بود، آرام گرفته بود... آن شب، شماری اندک، خورشید را بدرقه می کردند... خورشید و شب!... هیچکس به یاد ندارد این دو را با هم دیده باشد، تاریخ هم... سه ماه و پنج روز پیش، پدر چیزی گفته و او گریسته بود و بعد سخن دیگری گفته و او تبسم کرده بود... راستی پدر چه گفته بود؟... می گویند، خبر جدایی از پدر بود که غم بر دل فاطمه (س) نشانده و او گریسته بود... و خبر پیوستن کم فاصله به او بود که تبسم بر لب زهرا (س) نشانده بود... ولی این هر دو خبر برای علی (ع) غم انگیز بود، برای حسن، حسین، زینب، ام کلثوم... سلمان، مقداد، ابوذر... و همه فاطمه دوستان، از آن شب تا امشب و تا همیشه تاریخ...

آن شب فاطمه را به رسول خدا سپردند، دختر را به پدر؟ یا مادر را به پسر؟... مگر نه اینکه «ام ابیها» بود؟... هم این بود و هم آن... و مزارش بی نشان... تا نشانه ای باشد که راه گم نشود.

آیا نفسی آید یا ........

کوچ کردن نزدیک است !!!!!!!!!

مولا جان

سلام بر مهدی! آخرین ذخیره خدا بر روی زمین

مولا جان

دیگر بس است، این درد طاقت سوز هجران

جانا! تا به کی در پشت پنجره انتظار، رؤیای آمدنت را به نظاره بنشینیم؟

ای در کنج زندان غیبت همچنان محبوس !

و ای گناه ما، میله های زندان تو !

هزار و اندیست که چشم به راهان قدومت، بر لب فغان دارند و بر جگر خراش

هزار و اندیست که دلهای منتظران، در تمنای وصالت، در جان آه می پرورند ودر سینه داغ

عمری است که در کوچه سار انتظار سرگردان وحیرانیم

تو را  چه می شود، اگرشب سرد و فسرده فراقمان را به صبح دل انگیز وصالت آذین بندی؟

چگونه است، که این همه طلب و تمنا گره از کارفرو بسته ما نمی گشاید؟ بگو چه چاره کنیم؟

آیا نه وقت آن رسیده که نقاب از چهره برگیری و بازار حسن فروشان جهان را به یکباره رونق ببری؟

اینک همسفر با قافله منتظران، دست انابت به امید اجابت به درگاه حق .... برمی داریم و خدای را به تضرع و زاری می خوانیم که :

بار الها

نسیم ظهور دولت حجتت را به لطف و کرمت بر ما بوزان !!!

لقمان حکیم

به نام خدا

لقمان حکیم به فرزندش فرمود : پسرم من 400 پیغمبر را خدمت کردم و چهار کلمه از آنها انتخاب کردم و فراگرفتم :

1 در نماز قلبت را نگه دار

2 در بین مردم زبانت را نگه دار

3   بر سر سفره شکمت را نگه دار

4   در خانه مردم چشمت را نگه دار

بنی هاشم

تقریبا داره سه ماه از رحلت پیامبر می گذره !

یک بنده خدایی می گفت کوچه بنی هاشم تنگ بوده !!! حالا تصور کنیم :

کوچه تنگ ، دل سنگ ، سیلی !!!!!!!!!!!!!!!!!!

یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور

یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

ای دل غم دیده حالت به شود دل بد مکن

وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور

دور گردون گر دو ورزی بر مراد ما نرفت

دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

ادامه مطلب ...

سرود غربت

به نام ربّ مهدی لب گشایم

سرود غربتش را می سرایم

سخن از غربت مهدیِّ زهراست

سخن از بی وفاییِّ من و ماست

غم مهدی غمی جان کاه باشد

از آن کمتر کسی آگاه باشد

کجا یوسف چنان زندان کشیده

کجا یعقوب این هجران کشیده

شکیبایی از او شرمنده گشته

ادامه مطلب ...

تقدیر

تقدیر جهان ظهور تو را می طلبد !!!!!!!!!!!!!!!!!

هستی بخش

به نام پروردگار هستی بخش

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند / گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

ما دوتا گمشده داریم یکی خودمون ،که خودمون را گم گردیم ، ما نسبت به شناخت نفس ، خودمون را گم کردیم !!!!!!!!! یکی دیگه هم امام زمانمون !!!!!!!!!! ( البته به کسی جسارت نمی کنم ! از خودم شروع می کنم ) می دونید منی که خودمو گم کردم نمی تونم امام زمانم را پیدا کنم ! می دونید کی امام زمانمون را پیدا می کنیم ؟ وقتی که : هرکس که خودش را بشناسد خدای خودش را شناخته ! و هر کس که خدایش را شناخت ، امام زمانش را هم می شناسد ! اون موقع است ................................. باقیش را خودتون می دونید ! بیایید برا هم دعا کنیم که خودمون را بشناسیم ! الهی آمین .

خود بخواه

تو خود بخواه که این انتظار سر برسد

دعای این همه چشم انتظار کافی نیست !

کی میایی ؟

ای که چون خورشید پشت ابرهایی کی میایی ؟

شب شده ای روشنا و نور هستی کی میایی ؟

ناخدای کشتی طوفان زده در بحر دنیا

ساحل آرام و زیبا روبه کشتی کی میایی ؟

تیر هجرت کشت مارا ای پناه بی پناهان

ای کمان ابروی حافظ جان سعدی کی میایی ؟

پر شد از بت های رنگارنگ این دنیای فانی

پیش ما ای خاتمه بر بت پرستی کی میایی ؟

میکده خالی شد از می ای امید مِیگساران

ساقی شب زنده داران شور مستی کی میایی ؟

( سید محسن سپهر )

اِلی

بسم الله الرحمن الرحیم

« وَ اِنّا اِلی رَبِّنا لَمُنقَلِبُون »

یابن الحسن از غصه خمیدن سخت است

دیدن همه را تو را ندیدن سخت است

می گفت شهیدی دم آخر که حسین

جان دادن و کربلا ندیدن سخت است

امتداد

در امتداد نگاه تو
لحظه های
 
انتظار شکسته می شود
و بغض تنهایی من
مغلوب وجود تو می شود .

سَبَّحَ لِلّهِ ............

بسم الله الرحمن الرحیم

سَبَّحَ لِلّهِ ما فی السَّمواتِ وَ الاَرضِ وَ هُوَ العَزیزُ الحَکیم .

به غیر از سوره حدید چند تا سوره دیگه هم داریم که دقیقا مثل آیه بالا در اون گفته شده !!! تصور کنید که تمام مخلوقات در حال تسبیح حضرت حق هستند ! حالا منی که اشرف مخلوقات هستم ............

ادامه مطلب ...

غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد

ساقیا باده بده شادی آن کین غم از اوست

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

( سعدی )

زیبایی برتر

به نام خدا

«هیچ کس دوست ندارد بازیچه این و آن باشد .

اما ....................... گاهی بازیگران آنقدر مهارت دارند که انسان حس نمی کند بازیچه قرار گرفته است و صیادان گاهی آنقدر زرنگ اند که شکار ، فکر نمی کند به دام افتاده ، بلکه خیال می کند صیاد را بازی داده است ! داستان نگاه و چهره و خود نمایی و خود آرایی برای دیگران هم از اینگونه است .

در این ماجرا چه کسی صیاد است و چه کسی صید ؟

آنکه چهره و اندام و زیبایی خود را در معرض تماشا و بهره برداری عموم می گذارد ( چه آقا چه خانم ) ، اگر لحظه ای فکر کند که چه به دست می آورد و چه از دست می دهد شاید هرگز حاضر به چنین کاری نباشد .

ادامه مطلب ...

زندگی آدمی

به نام خدا

خداوند زمین را آفرید، خورشید و ماه و ستارگان را برقرار ساخت ، چون مکان آماده گردید ، اراده فرمود جانوران و انسان را روی زمین به تماشا گذارد.

نخست خر را آفرید و آن را گفت : تقدیر تو این است که همواره در کار های دشوار باشی ، بارهای سنگین بر دوش بکشی ، کمرت در زیر بار کار خم گردد ، گاه گاه انسان نیز بر گرده تو بنشیند و زمان آرامش تو تنها با مرگت فرا آید ؛ پنجاه سال هم عمر تو باشد .

خر گفت : بر اراده خلق سخنی نمی توان گفت امابا چنان زندگی دشواری ،باور ندارم دوام آورم سی سال را کم نمایید.خواست خرپذیرفته شد و عمرش بیست سال مقدر گردید .

دیگر سگ را افرید ان را هم گفت : جایگاه تو در بیرون است . در سرما و در گرما خارج از سکونتگاه انسان به نگاهبانی خواهی بود . آرامش انسان را تو باید فراهم آوری . زمانی که انسان به آسایش یا به خواب است تو بیدار می مانی تا انسان ایمن از ویرانگران زندگیش دمی بیاساید ، گله گاو و رمه گوسفند انش را پاسبان ، تو می باشی . سی سال عمر خواهی کرد .

سگ گفت : امیدوارم سخن من هم درشت ننمایید اما با چنین زندگی دشواری سی سال بسیار زیاد می نماید پانزده سال کم کنید . خواست سگ هم پذیرفته شد و عمرش پانزده سال مقدر گردید .

ومیمون را آفرید : چابک و خنده آور : او را گفت «خانه و مسکن نخواهی داشت . در جنگل ها خواهی ماند از روی این شاخه به روی آن شاخه دیگر خواهی پرید . گاه گاه میوه ای به چنگ تو خواهد آمد و نقش تو خنداندن آدمی ، بیست سال نیز عمر خواهی داشت . میمون گفت :قصد من جسارت بر اراده آفریدگار نیست ، باری با چنین زندگی در به دری بیست سال بسیار زیاد می نماید . ده سال کم نمایید که بتوانم تحمل نمایم . خواست میمون نیز پذیرفته شد و عمرش ده سال مقدر گشت .

آنگاه انسان را آفرید :

ادامه مطلب ...